پیرمـرد کاغـذی در دسـتش بـود آن را بـه عابـران نشـان مـی داد، بـه طرفـش رفتـم
و کاغـذش را نـگاه کـردم و گفتـم:
- دو تا کوچه پایینتر.
پیرمرد که گوشش سنگین بود دست راستش را روی سمعک گذاشت و گفت:
- ها... چی میگی ...
سیزدهم آبان، فرصت خوبی است که بادی به غبغب بیندازیم و کمی از خودمان تعریف کنیم. خدا را چه دیدی، شاید توانستیم به این وسیله از پدرها و مادرها و معلم ها هم اعتراف بگیریم که «شما نوجوان های امروزی نمونه اید»