plusresetminus
تاریخ انتشاردوشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۷ ساعت ۱۹:۰۶

رمز عبور

دانـش آمـوزان مدرسـه ا ی بـا اتوبـوس بـه اردو مـی رفتنـد . در مســیر حرکــت، اتوبــوس بــه یــک تونــل نزدیــک میشــود کــه نرســیده بــه آن تابلویــی بــا ایــن مضمـون دیـده میشـود: حداکثـر ارتفـاع سـه متـر... ارتفــاع اتوبــوس هــم ســه متــر بــود ولــی چــون راننــده قبــلا ایــن مســیر را آمــده بــود بــا کمــال اطمینــان وارد تونــل میشــود امــا ســقف اتوبــوس بــه ســقف تونــل کشــیده میشــود و پــس از بــه وجــود آمــدن صدایــی وحشــتناک در اواســط تونــل توقــف میکنــد. پـس از آرام شـدن اوضـاع مسـئولین و راننـده پیـاده شــده و از دیــدن ایــن صحنــه ناراحــت میشــوند. پــس از بررســی اوضــاع مشــخص میشــود کــه یــک لایه آســفالت جدیــد روی جــاده کشــیده اند کـه باعـث ایـن اتفـاق شـده و همـه بـه فکـر چـاره افتادنــد؛ یکــی بــه کنــدن آســفالت و دیگــری بــه بکسـل کـردن بـا ماشـین سـنگین دیگـر و غیـره. امـا هیـچ کـدام چاره سـاز نبـود تـا اینکـه پسـربچه ای از اتوبـوس پیـاده شـد و گفـت: »راه حـل ایـن مشـکل را مــن می دانــم« یکــی از مســئولین اردو بــه پســرگفت: »بــرو بــالا پیــش بچه هــا و از دوســتانت جــدا نشــو« پســربچه بــا اطمینــان کامــل میگویــد: »بــه خاطــر ســن کــم مــرا دســت کــم نگیریــد و یادتــون باشــه کـه سـر سـوزن بـه ایـن کوچکـی چـه بالایی سـر بادکنــک بــه آن بزرگــی مــیآورد.« مــرد از حاضــر جوابــی کــودک تعجــب کــرد و راه حــل را از او خواســت. بچــه گفــت: »پارســال در یـک نمایشـگاهی معلم مـان یادمـان داد کـه از یـک مسـیر تنـگ چگونـه عبـور کنیـم و گفـت کـه بـرای اینکــه دارای روح لطیــف و حساســی باشــیم بایــد درونمــان را از هــوای نفــس و بــاد غــرور و تکبــر و طمــع و حســادت خالــی کنیــم و در ایــن صــورت میتوانیــم از هــر مســیر تنــگ عبــور کنیــم و بــه خــدا برســیم« مســئول اردو از او پرســید: »خــب ایــن چــه ربطــی بــه اتوبــوس دارد؟« پســربچه گفــت: »اگــر بخواهیــم ایــن مســئله را روی اتوبــوس اجــرا کنیــم بایــد بــاد لاســتیک های اتوبــوس را کــم کنیــم تــا اتوبــوس از ایــن مســیر تنــگ و باریــک عبــور کنــد.« پس از این کار اتوبوس از تونل عبور کرد. خالــی کــردن درون از هــوای کبــر و غــرور و نفــاق و حســادت رمــز عبــور از مســیرهای تنــگ زندگــی اســت.
مرجع : حکایت های آموزنده
کد مطلب: ۹۳
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما