قرار ملاقات

21 آذر 1396 ساعت 10:27

بچه‌ها می خندیدند و زیرچشمی به او نگاه می‌کردند. داد محمد با خجالت بلند شد و از کلاس زد بیرون. نسیم ملایمی صورتش را نوازش کرد. حالش جا آمد. آن دورها برگ‌های نخل با وزش باد به آرامی تکان می‌خوردند. با خودش گفت: چه خوب بود اگه چند تا درخت نخل داشتیم ...




کد مطلب: 34

آدرس مطلب: https://sangat.koodakebalouch.ir/news/34/قرار-ملاقات

سنگت
  https://sangat.koodakebalouch.ir