روزی از روزهـا تاجـری در یکـی از روسـتاها مقـدار زیـادی محصـول کشـاورزی کـه چنـد گونـی گنـدم و جـو بـود خریـد و میخواسـت آنهـا را بـا ماشـینش بـه شـهر ببـرد. در بیـن راه از پسـر بچـهای سـوال کـرد کـه: «تـا خـارج شـدن از روسـتا چقـدر راه اسـت و چقـدر طـول میکشـد؟»